بادکنک من سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند. سخنران به سخن گفتن مشغول بود و ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند. سخنران بادکنکها را جمع کرد و در اطاقی دیگر نهاد. سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند و هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند. همه دیوانهوار به ,بادکنک ...ادامه مطلب
,اکبربهمنی ...ادامه مطلب
استادی از شاگردان خود پرسید ؟ دو مرد پیش من می آیند . یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟ شاگردان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه ! استاد گفت : نه ، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟حالا شاگردان می گویند : تمیزه !استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد. ب,حکایت,آموز,منطق,احتمای ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
خاطره زیبا و شنیدنی از شهید والامقام احمد مومن توسط یکی ازهمرزم هایش تشکر وقدردانی از رزمنده جانباز حاج عبدالله تشکر و قدردانی از ارسال این خاطره , ...ادامه مطلب
آزاده سرافراز حاج مندنی برفی نژاد , ...ادامه مطلب
من دیگه حرفی ندارم !!!!,من دیگه حرفی ندارم فامیل دور,من دیگه حرفی ندارم,من ديگه حرفي ندارم,من دیگه حرفی ندارم به انگلیسی,من دیگه حرفی واسه گفتن ندارم,دیالوگ فامیل دور من دیگه حرفی ندارم,عکس من دیگه حرفی ندارم,رمان من دیگه حرفی ندارم,عکس من دیگه حرفی ندارم فامیل دور,من دیگه هیچ حرفی ندارم ...ادامه مطلب
,بهمن نوروزی,بهمن نوروزیان,شهید بهمن نوروزی,دکتر بهمن نوروزی فرد,تورهای نوروزی بهمن گشت ...ادامه مطلب
,بهمن جباری,بهمن جباریان امیری,بهمن جباریان,دکتر بهمن جباریان امیری,دکتر بهمن جباری ...ادامه مطلب